شاید اگه الان بودی ..
من میتونستم دختر عمو داشته باشم .. از همون خل ُ دیوونه ها که مامانم بهش اعتماد داشته باشه ُ بزاره با هم بریم انقدر بگردیم ُ بخندیم که دوست نداشته باشیم برگردیم خونه .. :)
اگه الان بودی .. اسم ِ دختر عموم میشد نگین ..اگه بودی الان زن عموم هی حسودی میکرد ُ غر غر هاش رو سر من میزد ! فقط اگه الان بودی بابام هیچوقت کمبود ِ یه برادر توی زندگیش رو نمیکرد .. مجبور نبود با پنج تا خواهر سر ُ کله بزنه ُ من از داشتن پنج تا عمه خسته نمیشدم :/
هیچوقت نبودی ..ولی یه روزی تو همین روزایی که پاییز بارُ بندیلشُ بسته ُ داره جاشو میده به زمستون شاید بتونم احساست کنم ..
عمو نداشتن خیلی بده !
این رو کسایی میفهمن که عمو ندارن .. واقعا کمبود یه عمو ُ خانوادش رو توی زندگیم احساس میکنم چون به نظرم پدر ِ دوم هر برادر زاده ای هستش .. همین الان دلم خواست عمو داشته باشم ..
آخه مادرجون ِ عزیز من تو که داشتی شیش تا بچه میاوردی .. به جای پنج تا دختر چی میشد یکیش پسر باشه :/
پ.ن:
همچین آبجی که عشقِ منه تو هر زندگی باید باشه ^_^ تو هر ساعتی که پی ام بدی هست .. ایشون کسیه که به همه درد ُ دلا گوش میده ُ کلی آرامش داره .. چرا زودتر پیدات نکردم فاطمه ؟ یه فروردینی عشق که هیچوقت ازت بدی ندیدم .. عاشقتم هم ماهی :** تا وقتی که عمر دارم امکان نداره که باهات قطع رابطه کنم :*
نظرات (۷)