همیشه وقتی کوچیک بودم .. فکر میکردم آسمون فقط جایگاه پرواز پرنده هاست .. جای تکون خوردن شاخه درختا ُ رقصیدن برگ ها .. جای همون ستاره هایی هستش که فقط بعضی هاشون باهات رفیقن ُ بهت چشمک های یواشکی میزنن ..!
چقد اون بالا بالاها چیزای قشنگی بود .. آره خب .. تو دنیای کوچیک من .. تو ذهن پنج ساله ی من یه آسمون خیلی بزرگ بود .. یه زمین که بین درخت های خشک ُ بی جون میدویدم ُ بابا دنبالم میومد ..
بالای درختا میرفتم ُ شکلات میخوردم تا کسی نبینه .. و بعد هم گریه میکردم تا داداشم بیاد منو بیاره پایین :)
انگار نمیشد .. خدا هم میدونست اگه دست آدمیزاد برسه به آسمون .. دیگه نه از صدای کلاغا ُ گنجیشک های کوچولو خبری هس .. نه از چشمک های ستاره ها .. و نه از همان آسمان های هفت رنگ !
+ عکس توی راه قزوین گرفته شد :)
+ آسمون هفت رنگ شده بود .. من عاشق این آسمون شدم ^_^
نظرات (۸)