میشه از بی خوابی تا ساعت 3 صبح بیدار موند ..
با ندا درد ُ دل کرد .. با سارا خندید ..با حدیثه دعوا کرد !
بعدشم بشینی هی کِرِم کارامل بخوری ُ بعد از هر قاشق بگی این دیگه آخریش بود ... ولی بازم یه قاشق دیگه بخوری ..!
بعد بشینی یه متن طولانی انگلیسی بنویسی ُ از هزار تا کتاب انگلیسی کمک بگیری ُ احساس کنی مهم ترین فرد دنیایی .. ولی در اصل انقدر نوشتی که موهاتو میخوای بکشی ُ یه جیغِ بنفشِ بلند بزنی ..
..
بعد از یه خمیازه سرتو تکیه بدی به پنجره ُ به حرفایی که امروز زدی فکر کنی .. به کارایی که کردی ... به اینکه چقدر میتونه یه حرف دلتو راحت ُ سریع بشکونه ...
بعدش یاد گل های نرگسی که داداشت بهت داده بود رو یادت بیاد .. بری بَرِشون داری ُ بزاری کنار میزت ..
عطرشو حس کنی ..
..
کاش برای یه بارم که شده میتونستم عطر گل رو بنویسم .. تایپش کنم ُ از این فاصله به شماها هم برسه ! :)
اینا همش توی اتاق نه متریه .. اینهمه اتفاق .. اینهمه خاطره !
نظرات (۳)